اخرین روزای پاییز

یکشنبه29اذرماه94

دیشب توی رختخواب با خوندن ی متن تمام اون گریه هایی ک پشت بیخیالی قایم شده بودن اومدن پیشم....ی گریه از ته دل...ولی اینبار با خدا قهر نبودم...

بعد یکسال زیادی دارم بهش فکر میکنم...و این عذابم میده....نمیدونم چجوری باید فراموش ش...

.

پاییزم تموم شد....پاییز سردو برفی...خب سال دیگ این موقع کجام و چیکار میکنم خدا عالم است...ولی ای کااااااااااااااش ب این روزا بخندم ب دغدغه های فکری این روزام بخندم...

کم کم باید اماده بشم برای دانشگاه...یکماه دیگ...دیگ خبری ازون ذوق و شوق نیست...بیشتر میترسم...اولش همیشه سخته...

.

خب این روزام تقریبا رنگیه...کل روزم با نقاشی و کتاب و مراقبت از جوجوم و چاوشی عزیزم پر میشه...دوس دارم این ارامشو....دلم میخواس ورزشم کنارش بود...ولی واقعا دوران بی پولیه....کاش زودتر این سکونو پیدا  میکردم ...خیلی خوبه علایقتنو کشف کنی و همش تو ذهنت ترتیب انجامشو مرور کنی...دیگ احساس نمیکنم روزام ب پوچی میگذره..

.

هوا ابریه...نمیدونم اسمون چ خوابی دیده...اما همممیشه خدارو شکر میکنم بابت نعمتش...برف و بارون عزیزم...بزرگترین نعمتش اینه ک نمیذاره از تشنگی بمیریم...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 29 آذر 1394برچسب:, | 12:8 | نویسنده : ناردونه |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • مهر پزشک